REEL FACE: | چهره واقعی: |
![]() بدنیا آمدن:11 نوامبر 1974 محل تولد: هالیوود ، کالیفرنیا ، ایالات متحده آمریکا | ![]() بدنیا آمدن:27 آوریل 1948 محل تولد:برانکس ، نیویورک ، ایالات متحده آمریکا |
![]() بدنیا آمدن:9 ژوئیه 1956 محل تولد: کنکورد ، کالیفرنیا ، ایالات متحده آمریکا | ![]() بدنیا آمدن:20 سپتامبر 1919 محل تولد:سامرویل ، ماساچوست ، ایالات متحده آمریکا مرگ:4 آگوست 2005 ، ماریتا ، جورجیا ، ایالات متحده آمریکا |
![]() بدنیا آمدن:31 مارس 1943 محل تولد: کوئینز ، شهر نیویورک ، نیویورک ، ایالات متحده آمریکا | ![]() بدنیا آمدن:13 اکتبر 1914 محل تولد:نیویورک ، آمریکا مرگ:11 مارس 1972 |
کارل حنراتی واقعی ترکیبی از تعدادی از عوامل FBI است که برای گرفتن Abagnale کار می کردند ، از جمله مهمترین آنها نماینده جاسف شی است. نماینده ویژه شی رئیس رئیس گروه تحقیقاتی FBI بود که فرانک را تعقیب می کرد و چندین سال به دنبال او بود. مأمور جو شی نیز مانند حنراتتی (تام هنکس) در فیلم به عنوان تماس اصلی وی در Bureau عمل کرد. مدتی ، شی اعتقاد داشت که فرانک در اواسط سی سالگی یک جنایتکار باتجربه است ، نمی دانست که مظنونش فقط یک نوجوان است.
یک مهماندار با یک فرانک 16 ساله در NYC ژست می گیرد. این رویداد در خاطرات فرانک در سال 1981 است ، اما کارشناسان شرکت های هواپیمایی این کار را غیرممکن می دانند. اسکپ جونز از انجمن صنایع هوافضا می گوید: 'کل سیستم مهر و موم شده است.' 'مهم نیست که در آنجا چه اتفاقی می افتد ، شما نمی توانید وارد بقیه هواپیما شوید.' آلن اندرسون ، مهندس سیستم های Payload توضیح می دهد که توالت فرنگی بالای مخازنی نصب شده است که وزنی بیش از 100 پوند دارند و حتی اگر موفق شود توالت را باز کند ، باید از طریق لوله ای به قطر چهار اینچ بخزد. اندرسون می گوید: 'یک فرد باید بسیار کوچک باشد و کثیف باشد.'
فقط فرانك Abagnale ، جونیور می تواند به این سال پاسخ دهد ، و در مصاحبه ای به شرح زیر گفت: 'این مسئله با طلاق والدینم و تأثیر چشمگیر آن بر من آغاز می شود. من فرار کردم و ناگهان خودم را یک نوجوان تنها در جهان یافتم. برای زنده ماندن مجبور شدم خیلی سریع بزرگ شوم و بسیار خلاق شوم. اما آنچه که با بقا آغاز شد بیشتر و بیشتر به یک بازی تبدیل شد. من یک فرصت طلب بودم ، بنابراین وقتی روزنه ای را دیدم از خودم پرسیدم ، 'آیا می توانم از پس آن بر بیایم؟' پس از آن واقعاً راضی شدم که با آن کنار بیایم. هرچه بیشتر از آن دور می شدم ، بیشتر یک بازی به یک بازی تبدیل می شد: «بازی ای که می دانستم در نهایت از دست خواهم داد ، اما بازی ای که می خواستم با انجام آن لذت ببرم تا اینکه آن را انجام دهم».
آره. فرانک می گوید: 'من واقعاً نمی خواستم ، اما آنها اصرار داشتند كه این كار را می كنم. 'آنها همه موهای من را بریدند ، و من را در یک کلاه و یک کت بزرگ قرار دادند و من را در یک صحنه شبانه بازی کردند که یک پلیس فرانسوی را بازی می کند که برای دستگیری لئو در یکی از صحنه های آخر فیلم بالا می رود.'