نازی‌های سابق نشان می‌دهند که واقعاً درباره جنایات رایش سوم چه فکر می‌کنند

چه چیزی باعث شد که ساکنان یکی از قدیمی ترین تمدن های اروپا به فاشیست و نازی تبدیل شوند؟ آنها چه احساسی داشتند که شاهد بودند همسایگان خود را جمع کردند و دور کردند و هرگز برنگشتند؟ وقتی متوجه شدند چه چیزی باعث ایجاد آن دود تند از اردوگاه کار اجباری در آن نزدیکی شده است، چه فکری کردند؟ و در چه مرحله ای یک شهروند از تماشاچی بی گناه دست می کشد و به عامل قتل عام تبدیل می شود؟



The Final Account، مستندی هیجان‌انگیز که امشب از شبکه بی‌بی‌سی 4 پخش می‌شود، تلاش می‌کند به برخی از این سوالات در آستانه روز جهانی یادبود هولوکاست پاسخ دهد.

خالق آن، فیلمساز بریتانیایی، لوک هالند، که پدربزرگ و مادربزرگش در هولوکاست جان باختند، در یک دوره ده ساله با بیش از 300 نازی سابق یا شاهدان جنایات آنها مصاحبه کرد.

هالند که تقریباً هفت سال پیش به سرطان ترمینال مبتلا شده بود، تقریباً تا زمان مرگش در سال 2020 در سن 71 سالگی به کار روی حساب نهایی ادامه داد.

فیلم او شامل مصاحبه های فریبنده ای دنج با اعضای سابق اس اس است که بسیاری از آنها اکنون مرده اند. در خانه‌های راحت روی فنجان‌های چای درباره حزب نازی صحبت می‌کردند. پس از یادآوری تفریحاتی که در دوران جوانی هیتلر داشتند (یکی با شادی آهنگی در مورد تیز کردن چاقوها می خواند تا بهتر به شکم یهودیان بروند) و روزهای شکوه عضویت در اس اس، وقتی هالند از آنها پرسید، برخی ناراضی به نظر می رسیدند. در مورد جنایات نازی ها



او با آنها در مورد کریستال ناخت که در آن هزاران ساختمان و کنیسه یهودیان سوزانده شد صحبت کرد و از آنها در مورد قتل عام شش میلیون مرد، زن و کودک یهودی در اردوگاه های کار اجباری نازی ها پرسید.

بازماندگان جوان آشویتس

بازماندگان جوان آشویتس، در شرف آزادی در سال 1945. (تصویر: الکساندر ورونتسوف/گالری بیلدرولت/گتی ایماژ)

به نظر می رسد برای بسیاری این اولین باری بود که از آنها پرسیده شد که آیا در یکی از بزرگترین جنایاتی که بشر تا به حال در حق انسان انجام داده است، مقصر بوده اند یا خیر.

فیلم نگاهی تکان دهنده به جامعه سکوت است. تعداد بسیار کمی از نازی‌ها، عمدتاً افراد برجسته، پس از جنگ به دلیل این نسل‌کشی سیستماتیک محاکمه شدند. بیشتر آنها بی سر و صدا به زندگی خود ادامه دادند. تعدادی از کسانی که هالند با آنها مصاحبه شد به طرز شگفت انگیزی پشیمان نشدند. یکی از پذیرفتن اینکه هولوکاست هرگز اتفاق افتاده امتناع کرد.



دیگران شانه بالا انداختند... آنها می دانستند چه خبر است، اما چه می توانستند بکنند؟

فقط یک یا دو نفر از شرکت کنندگان به نظر می رسد که واقعاً وحشت آنچه را که بخشی از آن بوده اند درک کرده اند.

کارل هلندر

کارل هلندر، متولد 1914، عضو سابق اس اس:

من واقعاً اهمیتی نداشتم که کنیسه در کریستال‌ناخت به آتش کشیده شد. بابت هیچ کدوم پشیمون نشدم من هیچ ترحمی برای یهودیان نداشتم.



البته من به عضویت در اس اس افتخار می کنم. فقط هر کسی نمی تواند بپیوندد. این یک نخبه بود. آنها در هیچ یک از آن قتل ها دست نداشتند. من هرگز شاهد آن نبودم.

من نمی پذیرم که اس اس یک سازمان جنایتکار بود. من خودم را کثیف می کنم تا به آن اعتراف کنم. و من نمی خواهم این کار را انجام دهم.

کل اس اس در دادگاه نورنبرگ به عنوان یک سازمان جنایتکار شناخته شد اما در دادگاه آلمان نه. بنابراین من آن را نمی پذیرم.

من هنوز به هیتلر احترام می گذارم. ایده درست بود من با این عقیده موافق نیستم که یهودیان باید کشته شوند. آنها باید به کشور دیگری رانده می شدند، جایی که می توانستند بر خود حکومت کنند. این می توانست غم و اندوه زیادی را نجات دهد.

کلاوس کلینائو

کلاوس کلایناو، متولد 1927، عضو سابق اس اس:

'مادر و پدرم اعضای حزب بودند. ما پسرهای کوچکی بودیم - من نه ساله بودم - و وظیفه داشتیم جلوی یک فروشگاه بزرگ یهودی بایستیم و باید دست‌ها را به هم وصل می‌کردیم. اجازه نداشتیم کسی را عبور دهیم.

ما همیشه در لباس بودیم - تمام روز و تمام شب. و زمانی که شما در تمام طول سال در لباس هستید که اثری از خود بر جای می گذارد.

شما زمانی ندارید که خود را به عنوان یک غیرنظامی مشخص کنید. من در آکادمی سیاسی نازی بودم و آنها مشتاق بودند که فارغ التحصیلان وارد تمام حرفه ها شوند. مهم این بود که در همه جا افرادی وجود داشته باشند که در نازیسم نقش نخبه ای داشته باشند.

اما همه امیدوار بودند که هر چه زودتر به خدمت سربازی بروند. سرباز شدن و رفتن به جنگ. بیشتر ما برای Waffen SS داوطلب شدیم زیرا می‌خواستیم نخبه باشیم.

اکثریت کسانی که تحت نازیسم بودند، پس از جنگ، اولاً گفتند: «نمی‌دانستم». دوم اینکه 'من شرکت نکردم'. و ثالثاً، 'اگر می دانستم، طور دیگری عمل می کردم'. همه سعی کردند از قتل عام هایی که تحت نازیسم مرتکب شدند فاصله بگیرند.

من؟ اگر جسارت گفتن 'نه' را در هر لحظه داشتم، مجرم نبودم. من این کار را نکردم؛ بنابراین می توانید بگویید من یک جنایتکار هستم.

در جایی که شما زندگی می کنید چه اتفاقی می افتد؟ با افزودن کدپستی یا

مارگارت شوارتز

مارگارت شوارتز، متولد 1925، پرستاری از کارگران کمپ داخائو:

در 14 سالگی پرستار بچه شدم، زیرا مادرشان در اردوگاه کار اجباری کار می کرد. بچه ها را گاهی که می خواستند مادرشان را ببینند به آنجا می بردیم. او هرگز به خانه نیامد. او به طور معمول در آنجا می خوابید.

او شب ها در غذاخوری کار می کرد. من هم در کمپ به سینما رفتم. زندانیان دندان هایم را پر کردند. دندان هایم را مرتب کردند زندانیان بسیار خوبی بودند که دندانپزشک بودند. آنها کاپوها بودند، نه یهودیان.

فقط یهودیان فقیر بلافاصله کشته شدند. وقتی رسیدند بلافاصله به اتاق گاز منتقل شدند.

آنها بلافاصله آنها را سوزاندند. آنها تعداد زیادی از مردم را کشتند.

هنری شولز

هاینریش شولتز، متولد 1927، مزرعه خانوادگی او در نزدیکی اردوگاه کار اجباری برگن بلسن بود:

یهودیان را از قطار پیاده کردند و سپس مجبور شدند پنج یا شش کیلومتر پیاده روی تا اردوگاه بروند. وقتی با پاپوش‌های چوبی‌شان رد می‌شدند، صدایی شبیه یک ماشین خرمن‌کوب می‌شد. به هم می‌گفتیم: «آن‌ها دوباره می‌آیند».

اکثر مردم از داشتن کمپ در اینجا سود بردند. می توانستند کار پیدا کنند و درآمد کسب کنند. و آنهایی که در اینجا کسب درآمد کردند با آن مشکلی نداشتند. شما می توانید مزایایی در آن پیدا کنید. البته مغازه‌های محلی نیز سود می‌برند.

«گاهی اوقات زندانیان در انبار علوفه یا خوک‌خانه پنهان می‌شدند. یا صبح آنها را کشف کردیم یا به دلیل گرسنگی به سراغ ما آمدند. سپس آنها را برداشتند. نگهبانان آنها را به اردوگاه بازگرداندند. نگهبانان از کجا می دانستند کجا هستند؟ خوب، وقتی آنها را کشف کردیم، آن را گزارش کردیم. هیچ کس نمی داند چه بر سر آن زندانیان آمده است.

زن ناشناس ساکن خانه سالمندان اتریشی در نزدیکی کمپ کار Ebensee:

همه می دانستند اما هیچ کس چیزی نگفت. اغلب کارگران مجبور بودند با برانکارد به عقب برگردند. غذا نداشتند و کارشان تمام شد.

آنهایی که نمی توانستند کار کنند سوختند. اجاق‌ها روشن شدند. می‌توانستید دود اجاق‌ها را ببینید. می‌دانستید که چه خبر است. اغلب کنار پنجره می نشستم، بنابراین چیزهای زیادی می دیدم. یادم می آید زمانی که آمریکایی ها آمدند. یک جیپ سوار شد و در را باز کردند. وقتی آمدند شادی را تصور کنید. چقدر فریاد زدند! اما برای شادی این اشک شوق بود.

مردم شهر ترسیدند و فکر می‌کردند وارد خانه‌ها یا چیزی می‌شوند، اما این اتفاق نیفتاد.

«آمریکایی‌ها شب دیروقت زنگ خانه‌ام را می‌زدند. کل آپارتمان من مورد بازرسی قرار گرفت. آنها به دنبال دوست پسر من بودند که با اس اس بود. اگر نه ماه او را پنهان نمی‌کردم، او را زندانی می‌کردند، اما او را نگرفتند.

هانس ویک

هانس ویک، متولد 1927، عضو سابق اس اس که بعدها آگاهی خود را نسبت به وحشت نازیسم افزایش داد:

معلم مدرسه ابتدایی من یک عامل حزب محلی بود و او عملاً من را برخلاف میل والدینم نازی تربیت کرد. ما یک کتاب الفبا با مضمون یهودی داشتیم. برای هر حرف یک کاریکاتور یهودی داشت. من با اس اس ثبت نام کردم زیرا آنها سپاه زبده بودند و بهترین تانک ها را داشتند. پدرم از این موضوع هیجان‌زده نبود و من بدون اطلاع او این کار را انجام دادم. وقتی آدولف هیتلر به قدرت رسید، همه مخالفان او دستگیر شدند. در اردوگاه های کار اجباری قرار داده و کشته شدند.

«رهبری فکری مقاومت از بین رفته بود و هرکسی که هنوز اعتراض می کرد بی درنگ کشته شد. مردم ترسیده بودند. قهرمانانی که انتظار دارید پیدا شوند، تعدادشان کم است. من امروز شرمنده ام که به این سازمان پیوستم. من از جنایات انجام شده شرمنده هستم. اکثریت وقتی لندن و کاونتری را بمباران کردند، خوشحال شدند، زیرا می دانستند زنان و کودکان کشته خواهند شد.

اینها عواقب این است که به خود اجازه می دهیم اغوا شویم. اردوگاه های کار اجباری، ویرانی ورشو. امروز هرجا بری باید خجالت بکشی من به یک سازمان قاتل تعلق داشتم. به ما گفتند کسانی که «لایق زندگی» هستند باید نابود شوند. من نمی خواهم کسی نسبت به کاری که ما انجام دادیم کور باشد.

هالند برای اپیگراف فیلمش نوشت: 'مجرمان به دنیا نمی آیند، ساخته می شوند.'

چه محصول طبیعت باشد و چه محصول پرورش، برخی از مجرمانی که او با آنها صحبت می کرد، هنوز به طرز ناخوشایندی به آنچه تبدیل شده بودند افتخار می کردند.

  • حساب نهایی در BBC4 در ساعت 22 امشب و در iPlayer است.